1- داستانی تاریخی وجود داره که خیلی توی فضای مجازی دست به دست میشه. بر طبق این روایت در ابتدای تاسیس شرکت اپل (اون موقع اپل نشده بود!) استیو جابز شریکی داشت که در همون ماه های اول این آقا از شراکت انصراف میده. نتیجه اینکه سال ها بعد جابز تبدیل میشه به پدر تکنولوژی نوین و اپل رو همه با اون میشناسن اما اون فرد یه مهندس گم نام و معمولی با حقوق کاملا معمولی در آمریکا! حالا همه ملت اون فرد رو شماتت میکنند و میگن: دیدی؟ یه کم صبر داشتی.. یه کم الان تو هم واسه خودت کسی شده بودی... مگه توی فرهنگ اصیل خودمون نداریم گر صبر کنی ز قوره (غوره) حلوا سازی؟ اما هیشکی و هیچ پیج و هیچ سایت و وبلاگی نبود و نیست که یک بار به این قضیه فکر کنه شاید اون بیچاره اصلا به کاری که میکرد و حتی رشته تحصیلی خودش علاقه نداشته!! دلیل نداره وقتی از کاری که میکنه و لذت نمیبره توش پایداری داشته باشه و عمر بسوزنه! همه فقط موفقیت جابز رو دیدند بدون اینکه 90 درجه سرشون رو بچرخونند!


2- اگر مایه زندگی بندگیست

دو صدبار مردن به از زندگیست...      (فردوسی)