گاهی مثل الان دلم برای خودم و گذشته سختم میسوزه... به انرژی جهان خیلی اعتقاد دارم پس دوست ندارم حال ارتعاش جهانی رو با کلمات منفی داغون کنم.... شاید فکر کنی چرت دارم میگم!

امروز دفاع عشق جان بود و خانواده ش کلی حضور داشتند. من نبودم اما دلم سوخت برای خودم که دفاع کردم بدون گفتن خانواده .... دفاع م واقعا شلوغ بود. 

اصلا بحث و ناراحتی م دفاع نیست، حرفم تنهایی خودمه. تنهایی نه به معنای دوست نداشتن و منزوی بودن، تنهای عاطفی و ساپورتی....

از لحاظ مالی و فکری و تجربی تنها بودیم. همیشه. قبل نوشتن این سطرها فقط گفتم خدایا کی قراره تموم بشه سختی ها‌. شاید فکر کنی ادم منفی هستم اما تیتر وبلاگ میکه همو قضاوت نکنیم.

همچنان در پی اپلای و سربازی و زبان. هر وقت زبان استارت میزنم مکث دارم! که چرا با بی پولی دوام میارم؟! بعد میگم برو دنبال رویاهات و تحمل کن. 

نمیدونم خدا چی بخواد ولی میدونم خیره...