امشب آخرین شب قدره... یادمه دوران دبیرستان و قبلش، این سه شب رو جوشن کبیر میخوندم. تند تند و واقعا خسته میشدم اما اعتقاد داشتم که کل گناه هام پاک میشه.

چندسالی میشه که نمیدونم اسمش رو چی بذارم و چرا، این شبها هم غرق در کار و زندگی میگذرونم.

یه جمله هستش که میگه در این شب ها هر دعایی بکنی، براورده میشه. اصلا با بعد مذهبیش کاری ندارم، اما میدونم هرکس آرزوهاش زنده باشه، بهش میرسه.

خدا میدونه چی توی دلم میگذره و این روزها چقدر استرس دارم. امیدوارم خودش کمک کنه. از جار زدن ارزوم لذت نمیبرم و دوست ندارم بنویسم و در اینده بخونم اما میدونم چه کاری تا اخر عمرم برام لذت بخشه. امیدوارم خدا، کاینات و هر آنچه که در زندگانی ما دخیله، کمک کنه به مراد دلم برسم.

اینقدر بعد دوران ارشد درگیر سربازی و کارهای بی محتوا شدم، که حس پوچی میکنم! دلم لک زده برای کار و پروژه علمی توپ! 

خدایا امیدوارم ک از سر تقصیرات من بگذری. گناه فقط نگاه و زبون بد نیست، هدر دادن بیهوده وقت و زمان هم گناهه از نظر من. خودت کمک کن انسانی بهتر بشم. خودت از دلم خبر داری، دستمو مثل همیشه بگیر.

خیلی مخلصم خداجون