امروز هم دلم خیلی گرفته.. مثل روزهای قبل و هر روز... اینقدر اینجا از غم و منفی های زندگیم نوشتم که حد نداره.. اما چون میدونم واسه کسی جز خودم مهم نیست، مینویسم. مینویسم تا برای خودم و خودم و صرفا خودم به یادگار بمونه.

از روزی که عشقم گذاشته رفته خیلی حال و روز خوبی ندارم. خیلی از روزها توی خلوت خودم گریه میکنم و دوست دارم داد بزنم. روز تولد منتظر بودم که بهم تبریک بگه اما بین اون همه استوری و تبریک و هدیه... تبریکی ازش نگرفتم.. دپرس بودم.. بهش گفتم اما خب حیف!

روزهام با غم میگذره.. تا لاالن هیچ دختری نتونسته جاش رو برام پر کنه... خیلی دلم براش تنگه خیلی...

دلم خیلی پره این روزها که به ساعت ها راه رفتن و گریه و سیگار نیاز دارم. هیشکی غم منو ندیده اما خب توی عالم خودم نمیشه همیشه تحمل کرد.

دلم پره که شرایط مالی خانوادگی مناسبی ندارم تا میتونستم برم جلو، از اینکه فکر رفتنم و هنوز کارهام جور نشده، از اینکه روزمرگی هام رو با زبان و پارتی های مخدر میگذرونم، از اسم نخبگی متنفرم، از اینکه پیری و فرتوت شدن عزیز و آقاجون رو میبینم و نمیتونم براشون کاری بکنم، دلم زا این پره که سالگرد مادرجون نتونستم برم چون خیلی های توی جمع رابطشون با من خوب نبود، دلم پره که لامصب مادرم نیست که کنار و یاورم باشه...

دلم از زمین و زمان پره اما کی امیت میده... کی جز خودم؟

خودمم و این فضای مجازی که هیشکی جز خودم حقایق رو نمیبینه...

جدیدا از جمع های شلوغ هم خوشم نمیاد... دور همی و پارتی هم برام شده مخدر تا چندساعت دور از همه چی باشم.. دیوونه باشم و قید تمام چیزها رو بزنم.

دوست داشتم میتونستم عشق های زندگیم رو همیشه کنارم داشته باشم.. کاش میشد کاش...

بیخیالش مهم نیست. مهم نیست. توکلم فقط به خداست...به اوستا کریم که نمیدونم منو میبینه و لایق کمک میدونه یا نه... خودش خبر دلمو داره...

شمایی که داری میخونی.. ببخش خیلی غمگین و منفی بود. یک هیچ به نفع تو!