روزانه آقا برقی

قضاوت ممنوع، لطفا

سه شنبه 3 اسفند 95

1- داستانی تاریخی وجود داره که خیلی توی فضای مجازی دست به دست میشه. بر طبق این روایت در ابتدای تاسیس شرکت اپل (اون موقع اپل نشده بود!) استیو جابز شریکی داشت که در همون ماه های اول این آقا از شراکت انصراف میده. نتیجه اینکه سال ها بعد جابز تبدیل میشه به پدر تکنولوژی نوین و اپل رو همه با اون میشناسن اما اون فرد یه مهندس گم نام و معمولی با حقوق کاملا معمولی در آمریکا! حالا همه ملت اون فرد رو شماتت میکنند و میگن: دیدی؟ یه کم صبر داشتی.. یه کم الان تو هم واسه خودت کسی شده بودی... مگه توی فرهنگ اصیل خودمون نداریم گر صبر کنی ز قوره (غوره) حلوا سازی؟ اما هیشکی و هیچ پیج و هیچ سایت و وبلاگی نبود و نیست که یک بار به این قضیه فکر کنه شاید اون بیچاره اصلا به کاری که میکرد و حتی رشته تحصیلی خودش علاقه نداشته!! دلیل نداره وقتی از کاری که میکنه و لذت نمیبره توش پایداری داشته باشه و عمر بسوزنه! همه فقط موفقیت جابز رو دیدند بدون اینکه 90 درجه سرشون رو بچرخونند!


2- اگر مایه زندگی بندگیست

دو صدبار مردن به از زندگیست...      (فردوسی)

۲ نظر
پوپو

دوشنبه 2 اسفند 95

1- هر بار که به ساعت نگاه میکنم، یه فکر از ذهنم میگذره... تیک تاک تیک تاک .... یعنی خیلی شیک دارم به لحظات پایان عمرم نزدیک میشم! کمی استرس وجودم رو میگیره. به عمر طی شده که عمده ش پای میز درس و لپ تاب بوده ! البته فکر به فلسفه وجودی و جهان های موازی (بعدا میحرفم در موردش) خیلی منو آروم  میکنه! 

خدایا خودت ما رو به راه راست هدایت کن یا اینکه راه راست رو به سمتمون کج کن :)


2-سازمان سنجش باز استخدامی جدید راه انداخته و من با دیدن شرایط اون یاد جمله ای افتادم. میگفت که هر بار سازمانی با کسری بودجه رو به رو میشه، آزمون استخدامی میذاره و میلیارد میلیارد پول به جیب میزنه و بعدش دو نفر آشنا استخدام میکنه!. حکایت ماست دیگه.

پ.ن: البته اینو اضافه کنم که اگر تمام بندهاش شامل من میشد احتمال شرکت کردنم بود (ریسمانی هستش دیگه باید چنگ زد) البته با علم به جمله بالا صورت میگیره!

۰ نظر
پوپو

یکشنبه 1 اسفند 95

1- همیشه این را به خاطر بسپار که "هیچ" چیز و "هیچ" کس مهمتر از انسان ها و احساس شان نیست. انسان هایی که دوستت دارند. انسان هایی که با بودنت و حضورت آرامش میگیرند. خودت را خاص نبین، ما انسان ها باید دلمان در گروی دلی باشد. خاصیت زندگانی این است. این درس را امروز آموختم که تحت هر شرایطی به انسان های اطرافم و احساس پاک شان احترام بگذارم. سخت است اما وظیفه ای ست که در هیچ کتابی قید نشده است. 


2- دم ژورنال برق و کامپیوتر تبریز هم گرم! قبول isc هستی! اما جوگیر شدیا انگار isi با ایمپکت 50 هستی! بابا ملایم رفتار کن... اکسیژن تبریز رو استنشاق کردم اما دیگه تا این حد سخت گیری! تا این حد ریوایز اندر ریواز و ریجکت و قلع و قمع کردن! مگه داریم؟!


3-


4- ایمیل ش اومده! خدایا این یکی رو ختم به خیر کن! صرفا چون عجله دارما وگرنه در علم عجله وجود ندارررره! 

۰ نظر
پوپو

شنبه 30 بهمن 95

دیروز روز پر تنشی بود! ترجمه عقب افتاده و مقاله تحویل داده نشده و درکنارش مقاله سابمیت نشده و ایده های دست نخورده! نمیدونم تا چه روزی این روال مرتب میشه! البته استرس روز گذشته بابت کار نبود بابت فشار های روانی دگر ساخته بود آقای (م.ص). چی میشه گفت هرکی یه جوریه دیگه. بعضی ها منطقی و محترم و بعضی ها هم تندرو و تندخوی و شاید کمی مهربون! با جو الکی باعث شد توی این برف سنگین کلی عذاب متحمل بشم. بیخیالش دیگه گذشت. مقاله هم تقریبا سابمیت کردم. با ایمپکت حدودا 6 الزویر. ترجمه همچنین پا برجاس. دیشب بعد از مدتها با عمه (ش) در سوئد حرف زدم. خلی مفید و مناسب بود. دمش گرم. خخ

ساعت 4 صبح هستش و همه خواب! شهر هم توی خوابه. برف نم نم میزنه. 

به امید فردایی پر انرژی :)


۰ نظر
پوپو

جمعه 29 بهمن 95

هوا خیلی سرده... برف هم داره شدید می باره... جالبه که امسال اینقدر برف داشتیم این طرف ها! درست زمانی که استارت یه کسب و کار آزاد (نامعقولانه) رو میزنی زمین و زمان انگار قصد دارند شاخ ت رو بشکنند! داستان داریما! خدای خودت یاری رسان باش. چقدر استرس بابت هر بار دیدن بیرون از پنجره من باید بکشم!؟

۰ نظر
پوپو