قسمت شد و مسیرمون بعد از سالها به باغ وحش خورد. توصیه میکنم اگر در حوالی تون هستش حتما برید هم حیوون های جذاب و گونه های نایاب میبینید و هم حیوون هایی در قامت و ظاهر انسان رو میبینید. اونا توی قفس هستند ولی گروه دوم آزادانه میچرخند!
موارد بسیار است در این باب اما به همین مقدار اکتفا میکنم...
پ.ن: جل الخالق بابت عظمت و قدرتت
1- این روزها که همه دنبال یه لقمه نون هستند، هواسمون به افرادی باشه که در پی حلالش اند.
میدونم که توی زندگیت همیشه برند خریدی و لاکچری زندگی کردی، اما بی تفاوت از کنار دستفروش ها رد نشیم. یه باتری، یه جوراب یا یه شاخه گل که این حرفهارو نداره. نترس پول مفت نیس، خدا جوابت رو میده. در عوضش جلوی حرام رفتن یکی رو گرفتی... خودت و عملت رو دست کم نگیر... موج اعمال ما خیلی وسیع تر و عمیق تر از حدی هستش که فکرش رو بکنی.
دمت پیشاپیش گرم. 🌺
یاعلی
2- فیلم هفته : لاک_قرمز
این فیلم که به تازگی وارد سینمای خانگی شده است، آنطور که باید نتوانست در زمان اکران فروش داشته باشد. بسیاری معتقدند که دلیل فروش کم (در مقایسه با کیفیت بالای آن) به تبلیغات نامناسب و تیزرهای ضعیف آن باز مبگردد.
فیلم روایت دختری 16 ساله به اسم اکرم می باشد که پدری معتاد و نجار دارد. پدر او عروسک های چوبی می سازد و معتقد است که ارزش کالایی مثل عروسک بسیار بیشتر از صندلی و میز می باشد. زندگی سختی از لحاظ مالی داشته و اکرم یک خواهر 3 ساله و برادر 8 ساله دارد. با مرگ پدر، روایت زندگی اکرم آغاز شده و شکلی دیگر به خود میگیرد. یک عمو در تهران و یک خاله در اراک دارد که هیچ یک حس هم نوعی خاصی ندارند و دلیل ایم قضیه نیز بیشتر به وضع معیشتی بد آنها باز میگردد.
کش و قوس های فراوان داستان ادامه داشته و مخاطب را با خود همراه می سازد. بهترین سکانس و حسن ختام فیلم در نقطه ای رخ می دهد که اکرم برای برامدن از پس هزینه های خواهر و برادر خود، به دستفروشی عروسک روی می آورد. عروسک های چوبی که با موی خود و لاک قرمز و همچنین لباس عروسی که مادرش برایش کنار گذاشته بود، مزین می شوند. اکرمی که فاصله تحصیل و ساختن زندگی خود در مقابل سختی های کنونی آن، به مرگ پدر وابسته بود.
این فیلم حاوی مضامین اجتماعی است و اگرچه در حد فیلمی مثل "ابد و یک روز" ظاهر نشده، اما نمیتوان به راحتی از کنار آن گذشت.
3- دل نوشته روان شناسیک از یک ایران دوست، چو ایران نباشد تن من مباد - دکتر محسن زندی
هفته نامه امید جوان - شماره 1007
1- نمیدونم چه حکمتی هستش که وقتی جای خیلی شلوغ هستیم و به هیچ وجه راه گریزی وجود نداره، یه عده مدام از پشت هل میدند! خب عزیز من همه مثل همیم...
2- اصلا بزرگتری مگه به سنه؟
مثلا کلاغ... سنش از من و تو خیلی بیشتره، بزرگتره ماست؟
#لاک_قرمز
1- چند سال هستش که به این تیم ملی افتخار میکنیم و عادت کردیم اول باشیم و بازنده نباشیم. وقتی یه سرمربی با استانداردهای جهانی بالای سر تیم باشه انتظار غیر از این نمیشه داشت. ذخیره و اصلی نداره. همه یه تیم واحد شدند. دمتون گرم
جام جهانی واستا که اومدیم...
پ.ن: انتقاد مربی های کم کیفیت و حاجی بازاری ایرانی همچنان ادامه خواهد داشت!
پ.ن: #من_کیروشی_پور_هستم
2- از متفاوت بودن نترس ...
از این بترس که شبیه دیگران باشی
3- اگر دقت کنید، خدمه هواپیما و مهماندارها همون دستیار راننده اتوبوس یا به عبارتی شاگرد شوفر هستند! این کجا و آن کجا
4- مرز خیلی باریکی بین رک بودن و بیشعوری وجود داره، که خیلی ها نمیفهمن!
#بیشعور_نباشیم
5- فصل جدید زندگی با سال جدید آغاز نمی شود ، فصل جدید به طور ناگهانی در لحظه ای خاص و با تصمیم من برای بهتر شدن زندگی آغاز می شود.